طاهاطاها، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 20 روز سن داره

طاهاجان,خورشید آسمون زندگی ما

خاطرات مامان و بابا-ی روز پر حادثه

سلام عزیزدلم، آقا طاهای من. خوبی مامان؟ خوش میگذره؟ امروز روز میلاد امام زمان ماست. اسم امام زمان ما حضرت مهدی(عج)اه. ایشون کارای ما رو نگاه میکنه و مواظب ماست. خدا هر خیر و نعمتی رو که در جهان برای ما قرار داده به خاط وجود ایشونه. این تولد عزیز رو به تو و بقیه نینیایی که تو شکم ماماناشونن تبریک میگم. من همیشه سفارش تو رو به امام زمان(عج) می کنم. تو هم سفارش ما رو به آقا بکن. خوشگل 2 کیلویی من! دیروز که 25 تیرماه بود من و بابا رفتیم تا دکتر منو سونوگرافی کنه. دکتر تو رو دید و گفت ماشااله همه چیزش خوبه. البته صورت زیبات پشت بندنافت قایم شده بود و من می تونستم هر بخش از صورتت رو جدا ببینم. قربونت برم الهی. ماشااله برا خودت مردی شدیا. از دکتر ...
26 تير 1390

میلاد حضرت علی اکبر علیه السلام

آقا طاهای من، امروز 22 تیرماه 90 از ماه شمسیه که مصادف شده با سالروز ولادت حضرت علی اکبر(ع) یکی از پسرای امام حسین(ع)- سومین امام ما- از ماه قمری. در کشور ما ایران این روز رو به نام روز جوان می شناسن. چون حضرت علی اکبر(ع) در سن جوانی به شهادت رسید. میگن ایشون از هر نظری شبیه به جدش پیامبر خدا(ص) بوده هم از نظر چهره و صورت و هم از نظر اخلاق و سیرت. و باباش امام حسین(ع) هر وقت دلش برای پیامبر(ص) تنگ می شده ایشونو نگاه می کرده. علی اکبر(ع) جوون خیلی شجاعی بوده که وقتی باباش برای جنگ با دشمنای خدا کمک می خواد- از خانواده و فامیل امام حسین(ع) که بهشون بنی هاشم می گفتن- اون اولین کسی بوده که به میدان جنگ میره و به طرز خیلی دلخراشی شهید میشه. ...
22 تير 1390

بیقراری دیدار

آقا طاهای من، پسر گلم سلام. قربونت برم عزیزم. دلم برات ی ذره شده. باباتم خیلی برات بی قراری میکنه، هی به من میگه کی میشه این مدتم بگذره و پسرمون بیاد! چند روز پیش هم دوباره خوابتو دیده بود. بهت گفته بودم که بابات اهل خواب دیدن نیست ولی توی این مدتی که تو مسافر مایی تا حالا دوبار خواب دیده و اونم خواب تو بوده. این بار خواب دیده بود که تو تازه متولد شدی و هنوز کوچولویی. می گفت خیلی شیرین و با نمک بودی. تازه بعد از دیدن این خواب بیشتر بی قرارت شده بود. البته منم ی مقدار حسودیم شد، به خاطر اینکه همش به خواب بابا حسن میری و به خواب من نمیای. منم دل دارما! منم دلم برات خیلی تنگ شده عزیز دلم. این روزا هر وقت میرم خونه بابا احمد اینا یا اونا بام ت...
22 تير 1390

تولد آقا طاها پسر خاله زهرا

طاها جانم پسر گلم، فردا 18 تیر ماه سالروز تولد آقا محمد طاهای خاله زهراست(که دوست مامانه).  بچه های متولد تیر ماه خیلی بچه‌های خلاق و در عین حال حساس و مهربونی هستن. میدونم شما میتونید دوستای خوبی برای هم باشین. آقا محمدطه جان تولدت مبارک. آقا طاهای منم دوس داره زودتر به دنیا بیاد و روی ماهتو ببینه. تولدت رو به مامان و بابای خوب و مهربونتم تبریک میگم. اونا خیلی سعی دارن زندگی خوب و راحتی برات بسازن و خوب تربیتت کنن. قدرشونو بدون پسر خوب! ...
20 تير 1390

سفری به یاد ماندنی(منزل عمو شاهین بابا)

سلام و بازم سلام به پسر گلم. در ادامه داستان سفر کاریمون به تهران باید برات بگم که روز دوم سفر یعنی روز دوشنبه بعد از گذراندن ساعاتی پر تکاپو و سنگین، حدود ساعت 5 عصر به منزل عمه فرزانه(عمه کوچیکه مامان) رفتیم. اونجا ناهاری خوردیم و بعدش حدود ی ساعتی هم در منزل مامان صنم(مامان بزرگ مامان) خوابیدیم. اونشب قرار بود بریم منزل عمو شاهین(عمو کوچیکه بابا) اینا. عمو شاهین ی دختر کوچولو و ناز و فلفل و شیرین زبون و باهوش داره به اسم ستایش   و با زن عمو صبا  سه تایی زندگی خوب و خوشی دارن(این عکس ستایشه که توی تعطیلات نوروز٩٠ ازش گرفتم) ما حدود ساعت 8.5 شب رفتیم خونه عمو شاهین اینا. عزیزم ستایش، بعد از ورودمون خیلی صمیمانه منو به اتاقش بر...
17 تير 1390

خاطرات مامان و بابا- سفری به یاد ماندنی(منزل دایی هدایت)

سلام عزیزدلم آقا طاهای من. آغاز هفته 31 رو بت تبریک میگم قربونت برم. امروز 17 تیر ماهه، دیروز تولد عمومهدی بود. امروز هر چی تلاش کردم که وارد سایت نی نی بشم و ببینم تو این هفته باید منتظر چه تغییراتی در تو باشم نشد، ظاهرا سایت اشکال فنی پیدا کرده. حالا می خوام درباره سفر کاریمون به تهران که حدود 10 روز پیش بود برات بگم. بهت گفته بودم که 2 هفته پیش حالم ی مقدار بد شد و دچار دردهای شکمی شدم که دکتر به خاطر احتمال زایمان زودرس به من استراحت داد و گفت کارای سنگین نکنم و بیشتر استراحت کنم. اما همون روزا از تهران با من تماس گرفتن و گفتن باید بیای مصاحبه بدی و اگه در اون تاریخی که اعلام شده بود نمیرفتم ممکن بود این شانسو از دست بدم؛ لذا با مش...
17 تير 1390

عمو محمدرضا: طاها جان مقدمت مبارک باد

خوب طاهاجان سلام مطمئن هستم سلام من را میبینی و آنرا گرفته ای. من را مامانت "عمو محمدرضا" مینامد. من و بابا بزرگت خاطرات مشترک فراوان داریم. مامانت با بچه های من خاطرات خوبی در دوران کودکی داشته اند ولی همه الان براهی رفته اند و از آنزمان فقط خاطراتی مانده که گهگاه از آن یادی میکنند. کاری که مامان کرده و میخواهد خاطراتت را ماندگار کند کاری ارزشمند است و انشاءالله بتواند آنرا برای تو ثبت و ضبط نماید و تو در آینده با خواندن و دیدن مطالب و عکس های زیبایت از دوران طفولیت و کودکی خود اطلاعات بیشتری داشته باشی دست آنها هم درد نکند. ورودت را به دنیای ما از همین الان تبریک میگویم. میدانم الان جای تنگی داری و داری برای ورودت لحظه شماری م...
17 تير 1390

خاطرات مامان و بابا- شب تولد بابا و دیدن سیسمونی طاهای عزیزم

سلام آقا طاهای گلم، پسر خوب و مهربونم. دیشب شب پرخاطره‌ای بود. جات خالی! با خاله نگار و عمومحمد برای بابا حسن تولد گرفتیم.(بابایی تولدت مبارک). البته دیشب تولد عموحسین هم بود که به اونم تبریک می گیم.     من همش فکر می کردم اگه تو بودی چی کار میکردی؟ اما دیشب حسابی به یاد تو هم بودیم. من و بابا وسایلیو که برات خریده بودیم آوردیم و تو پذیرایی چیدیم و به همراه خاله نگار و عمو محمد کلی باهاشون ذوق کردیم. تصور اینکه این لباسا تن تواه و تو این وسط داری ورجه ورجه می کنی خیلی لذت بخش بود. ی عکس از وسایلی رو که تا حالا برات گرفتیم میذارم تا بقیه هم ببینن و نظر بدن.   البته خاله نگار میگه شما که همه چی برا آقا طه خریدین! ...
13 تير 1390

آرزوهای مامان

آقا طاهای عزیزم، دلبندم. میخوام برات از آرزوهام بگم، آرزوهایی که ممکنه هر مامان و بابایی برای بچه‌هاش داشته باشه. دوست دارم برات ی دنیای قشنگ بسازم که وقتی پاتو توش میذاری ازش لذت ببری و بتونی خوب رشد کنی و بازی کنی و شاد باشی. دوست داشتم خونمون ی اتاق بزرگ داشت که اونو برا تو میذاشتیم. اونوقت هر جوری دوس داشتم با خیال راحت داخلش و تزیین و پر می کردم. کمد و تختت ی طرف و شهر بازیت ی طرف! اگه گفتم شهر بازی، چون واقعا دوس دارم منطقه بازی تو مثل ی شهر بزرگ باشه. برات از این خونه های چادری با طرح عروسکی بخرم که ی گوشش تاب و ی گوشه دیگش سرسره باشه. تو بازار چیزای قشنگی هم دیدم. دوس دارم وسایل راحتی تو رو فراهم کنم که بتونی دوستاتو...
13 تير 1390

عیدت مبارک پسرم

سلام به آقا طاهای گلم. پسر خوب و نازم. امروز روز جشنه، جشن پیامبر شدن حضرت محمد(ص) پیامبر عزیز ما، روزی که خدا با پیامبر بوسیله فرشته اش جبرییل صحبت کرد و به او ماموریت داد که مردم رو راهنمایی کنه تا بتونن خوب و خوشبخت زندگی کنن و خدا رو بپرستن. عیدت مبارک پسرم. ما مسلمونا این روز رو جشن می گیریم و به هم تبریک می گیم. آقا طاهای من، اسم تو هم ی اسم پر معنیه که از القاب پیامبر مهربونمون حضرت محمده. من و بابات چون دوست داشتیم خدا خوبیهاشو در حق تو تمام کنه این اسمو برات انتخاب کردیم. بدون که تو به خاطر حفظ حرمت این اسم باید خیلی تلاش کنی و ی نمونه کاملی از اسمت باشی، کسی که خدا رو به همه چی و همه کس ترجیح میده و به مردم مهربونی و خوبی میکنه. من...
9 تير 1390